خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

🌠سیاره

بدون عنوان

این هفته هم نشد سازم تمرین کنم به خاطر ماه رمضون و مراعات همسایه ها همینطور به هم خوردن نظم خوابم نتونستم هماهنگ کنم کارامو ،اگه بشه فردا صبح تمرین کنم آخه گروهنوازي داریم و نمیشه تمرین نکنم.
12 تير 1394

بدون عنوان

من و خواهرم امشب تا موقع اذان خواب بودیم ،آخه تا ساعت 10صبح بیدار بودیم .بعد از افطار به بابام گفتیم که هوس پیتزا کردیم آخه حدودا یه سه ماهی بود که خوردن کالباس و سوسیس رو ممنوع کرده بودیم خودمون(من و خواهرم ),اما دیگه نشد تحمل کنیم ،خلاصه از یه پیتزای یک نفره بازم نصفش موند. بعد رفتیم فروشگاه و خمیر پیراشکی+پنیر پیتزا +خیارشور برداشتیم ،مامانم یه پیراشکی هایی درست میکنه که واقعا عالیه ....دستش درد نکنه 
12 تير 1394

بدون عنوان

امروز تولد مامان گلمه ،ان شاءالله همه مامانا سالم و سلامت باشن و سايشون تا آخر عمر بالا سر بچه هاشون باشه ;من و خواهرم که هنوز کادو نخریدیم ولی بابام دو روز پیش یه کارت هدیه به مامانم داد به مناسبت تولدش  اگه بشه باید امروز بعد کلاس خواهرم بريم برای مامانم کادو بخریم.
9 تير 1394

بدون عنوان

امروز کلاس خواهرم شروع میشه و باید خودم ببرمش ساعت 2تا4 ،به امید موفقیت خواهرم و پیشرفت روزافزونش ...
9 تير 1394

بدون عنوان

بالاخره امشب بعد از افطاری خونه خالم رفتیم حرم ،خیلی شلوغ بود ولی خیلی خوب بود و حسابی سبک شدم و با امام رضا دردودل کردم .
8 تير 1394

بدون عنوان

دیشب نزدیکای اذون بود که مهمونا شروع کردن به اومدن،من و خواهرم که کلی استرس داشتیم واسه تمیز کردن خونه و چیدن سفره و... مامانم خودش سوپ و خورش درست کرد ولی برنجش دادیم بیرون ،یکم کار مامانم راحت بود منم که بیشتر تو حاضر کردن وسایل سفره فعالیت داشتم و همینطور خواهرم. ولی یک نکته ای که ذهنم درگیر کرد اینه که پسر خالم بازم نیومد و ثابت کرد که هنوز دلش صاف نشده نسبت به بابای من  خوشبختانه بابای من یه آدمیه که خیلی زود ميبخشه و از کار زشتی که یه نفر انجام بده چشم پوشی میکنه و این ويژگيش به منم انتقال داده (مثلا عمو ی کوچيکم موقع ازدواجش صاف توی صورت بابام و جلوی چشم همه به بابای من بی احترامی کرد ولی بابای من اون بخشید و اولین نفر تو ع...
6 تير 1394

بدون عنوان

                          این عکس رو اولین شبي که رفتیم حرم بابام گرفت خیلی دلم تنگ شده واسه مدينه. ...
5 تير 1394

بدون عنوان

خواهر کوچولوم دیشب به زور خوابید،آخه عادت کرده بودیم ساعت ۸ صبح بخوابيم ;من به زور خوابوندمش که امشب خسته نشه .باید حسابی به مامانم کمک کنیم . فردا کلاس ساز دارم و کلی درس تمرین نکرده امروز هم فک نکنم بشه تمرین کرد ميمونه صبح شنبه .
5 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد